در نوشته اول وعده کردم که علت نامگذازی وبلاگ رابه نام وسوسه عقل توضیح دهم.
در داستانی نقل شده که روزگاری در یک سرزمین ،خبری محرمانه به دست پادشاه رسید که به زودی بادی مسموم به این دیارمی وزد و هر که در معرض آن قرار گیرد ، دیوانه می شود.شاه پس از مشورت با وزیرش ــ چون دیدند به اندازه کافی برای همه شهروندان پناهگاه ندارندــ تصمیم گرفت به همراه وزیر در پناهگاه امنی روند تا دست کم آنان سالم بمانند و برای مردم چاره ای اندیشند. باد آمد و هرکه در معرض آن بود دیوانه شد. شاه و وزیر هم بیرون آمدند تا به مردم کمک کنند ؛ اما دیدند همه برهنه اند و با خیال راحت در حال عبور و مرور . مردم با دیدن ایشان که لباس بر تن داشتند فریاد کنان به دنبالشان افتادند که دیوانگان را ببینید لباس پوشیده اند و هر چه می گفتند اصل این است که انسان لباس بر تن کند ، آنان بیشتر می خندیدند و مسخره می کردند.
برای انسان اصل عقل است وگاهی وهم و خیال و شیطان و نفس وسوسه گر هستند ؛ اما امروزه ما آن قدر گرفتار اوهام و خیالات ونیز هواهای نفسانی شده ایم که عقل دیگر اصل نیست بلکه وسوسه گر است و زندگی ما آکنده از خیالات و راهنمایی های!!! شیاطین و هواهای نفسانی است تازه گاهی دیوانه وار به رفتارهای عاقلانه خود یا دیگران می خندیم!!!
آن قدر از خود و اندیشه راهگشای خدادادی دور می شویم که باید عقل وسوسه کند شاید دمی با او به سر بریم.
تازه دین ما سراسر تایید و توصیه به این نیروی خدادادی است وبه نوعی می توان گفت عقل ورزی و دین داری هم مسیر و بلکه یک مسیرند، و در مقابل همین دید بدترین دشمن انسان را همان جهل و نفس می شمرد.
بیایید گاهی به وسوسه های عقلمان گوش دهیم.
خدایا ما را از تاریکی ترسناک نادانی و هوسرانی نجات بخش و در رسیدن به صبح روشن و دل پذیر عقل ورزی و دینداری رهنما باش.